قبل از آنکه خصومت آمریکایی ها با ایران به یک نقطه غیرقابل بازگشت برسد، ما واقعاً نیازمند آن هستیم یک بحث ملی آگاهانه و منطقی در خصوص رابطه آمریکا با ایران که قبل از تهاجم آمریکا به عراق خبری از آن نبود، را مطرح کنیم. برای شروع این بحث ما باید حوادث بسیار مهم سال 1953 و پیامدهای دیرپای آن را مورد بررسی قرار دهیم.
سال ها پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا از وجهه مثبتی در نظر بسیاری از ایرانیان برخوردار بود. دولت آمریکا پس از آن که روس ها را در دوران بعد از جنگ جهانی دوم متقاعد کرد مناطق اشغالی ایران را تخلیه کنند و پس از تلاش آن دولت برای میانجیگری در انعقاد یک قرارداد بین ایران و انگلیس، عموماً با استقبال خوبی مواجه شد. اما این روابط خوب برای مدت طولانی دوام نیاورد.
در طول تابستان سال 1953- در وضعیتی همچون شرایط کنونی- یک بحران بزرگ بین تهران و واشنگتن بروز کرد. در آن زمان ایران یک حکومت دموکراسی با رهبران انتخابی بود. حکومت وقت ایران تحت رهبری نخست وزیر معروف، محمد مصدق، با انگلیس بر سر مسأله نفت درگیر شد.
شرکت نفت ایران و انگلیس در اختیار منافع انگلیس ها بود و از سوی دولت آن کشور حمایت می شد. در یک چارچوب استعماری غیرعادلانه، حتی ایرانیان حق بررسی دفاتر این شرکت را نداشتند.
به موازات تشدید اختلاف ایران وانگلیس ، ایرانی ها تصمیم گرفتند صنعت نفت کشورشان را ملی کنند. انگلیس در واکنش به این اقدام دارایی های ایران را بلوکه کرد، یک تحریم جهانی علیه نفت ایران اعمال کرد و تکنسین های خود را از ایران فراخواند. در پی این شرایط، تولید نفت ایران به شدت کاهش یافت، اقتصاد این کشور با مشکل روبه رو شد و ناآرامی ها تشدید گشت. اقدامات تنش زای انگلیس نتیجه داد.
هر چند دولت ترومن با ایران همدردی کرد، اما در سال 1953 دولت جدید التأسیس آیزنهاور این نظر انگلیس را پذیرفت که دولت ایران باید برود. در یازدهم ژوییه پرزیدنت آیزنهاور فرمان سرنگونی دمکراسی جوان ایران را به طور محرمانه امضا کرد. مرگ آن دولت حتمی بود.
در نوزدهم ماه اوت آن سال کودتای نظامی آمریکا پیروز شد و شاه ایران، محمدرضا پهلوی از تبعید بازگردانده و بر تخت نشست. تاریخ سری این عملیات سازمان سیا که در سال 1954 توسط «دونالد ویلبر» عضو این سازمان و شرکت کننده در این کوتاه به رشته تحریر درآمد و چند سال قبل به رسانه ها نشت کرد، هیچ شکی در خصوص نقش محوری آمریکا در کودتای 28 مرداد باقی نگذاشته است.
شاید، اگر شاه یک حاکم خیرخواه بود، چهره آمریکا نزد ایرانیان این چنین مخدوش نمی شد، اما به هر حال شاه یک حاکم خیرخواه نبود. تشکیل ساواک به عنوان نیروی امنیتی مخفی شاه توسط عناصر اطلاعاتی آمریکا و اسراییل وضعیت را بسیار بدتر کرد.
پس از تأسیس ساواک، ایران به یک دولت کاملاً پلیسی مملو از خبرچین ها، سانسورگران، بازداشتیها و زندانیان تبدیل شد که شکنجه و کشتار در آن به شدت گسترش یافت. البته هیچ یک از این اعمال از دید مشاوران آمریکایی شاه که تعداد آنها زیاد هم بود، مخفی نبود.
طبق گزارش مجله «حقوق بشر هاروارد» بسیاری از 15 هزار عناصر اطلاعاتی تمام وقت ساواک در آمریکا و اسراییل آموزش دیدند و در آنجا شیوه های علمی جلوگیری از مرگ های نخواسته بر اثر «فشارهای بیرحمانه» را یاد گرفتند.
صندلی های الکتریکی برای شکنجه به کار گرفته شد و ماسک های فلزی «برای کاهش اثرات فریادهای افراد شکنجه شده بر شکنجه گران به منظور شدت بخشیدن بر شکنجه ها» مورد استفاده قرار گرفت. یک مورخ دیگر شیوه های شکنجه شاه را «وحشت آور» و «برابر با بدترین نوع شکنجه هایی که اختراع شده»نامیده است.
سرکوب ساواک با هدف ایجاد وحشت در بین تمام مردم شدید و گسترده بود. تنها خانواده های اندکی از این سرکوبها مستثنی بودند و در بین قربانیان آن اعضای خانواده روحانیون شیعه که بعداً در سال 1979 رژیم شاه را سرنگون کردند و مسئله گروگانگیری در سفارت آمریکا را موجب شدند، قرار داشتند.
ارزیابی منصفانه این رویدادها این نکته را برملا کرد که چرا بسیاری از ایرانی ها از دولت آمریکا نفرت دارند. کارشناسانی که پیش بینی می کنند که مردم ایران از «آزادسازی» توسط ارتش آمریکا استقبال خواهند کرد (همان چیزی که بسیاری از آنها درباره عراق هم گفته بودند) کاملاً در اشتباه هستند.
ایران قبلاً از یک «تغییر رژیم» وحشتناک با دست های غرب رنج دیده است. اکنون مردم ایران بیش از آنکه شایسته تهدید با یک تغییر رژیم دیگر باشند، از نظر اخلاقی و حقوقی شایسته یک معذرت خواهی رسمی به عنوان پاداش هستند.
تحریم تجاری آمریکا علیه ایران نیز باید برداشته شود. مسئله سلاح های تخریب جمعی نیز تنها درچارچوب به رسمیت شناختن این امر که ایران نیز نگرانی های مشروع، واقعی و منطقی امنیتی دارد قابل حل است.
یک اقدام خردمندانه مشروع و صادقانه از سوی هر دو طرف، همراه با سایر اقدامات اعتمادساز، می تواند زیربنای جدید برای مناسبات متقابل و به نفع دو کشور را تشکیل دهد.
اما قبل از هر چیز، لازم است آمریکاییها اعلام کنند که سرنگون کردن دولت قانونی ایران در سال 1953 یک فصل تاریک در تاریخ آمریکاست که می خواهند جلوی تکرار آن را بگیرند.